بابا حسین:
نوشته شده توسط : یکی از بچه های هیئت

بابا حسین:

 

ديدن بد ترين کتک

اونا سقيفه ما فدک

 

صدا سکينه ميرسيد بابا کمک

 

وقتی که دستم بسته شد

وقتی کتک پيوسته شد

 

دندونای شيری من شکسته شد

 

يه بی حيا زبون ميريخت

اب جلو چشمامون ميريخت

 

از ترک لبای ما هی خون ميريخت

 

بابا قدم شده کمون

از سرفه هام ميباره خون

 

گرفتم از ترس به خدا لکنت زبون

 

بابا پاهام بی حال شده

موندن من محال شده

 

اين پيرزن سنش تازه سه سال شده

 

خشکی زده لبای من

جون نداره صدای من

 

از تشنگی سو نداره چشای من

 

چی ميدونيد شعور چيه

محله ی يهود چيه

 

از دستای سنگين بپرس کبود چيه

 

کی ميدونه عزيز چيه

حرفای تند و تيز چيه

 

ناموس پرستا ميدونن کنيز چيه

 

شکسته پر و بال ما

نميره از خيال ما

 

مردای مست راه افتادن دنبال ما

 

 

 

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 380
|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 28 مرداد 1391 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: